جشنواره ای راه انداخته ام، بسیار پرملات تر و تماشایی تر از جشنواره ی فیلم های تابستانی ِ شبکه ی دو. این چند روزه به تماشای فیلم های تروفو، فرانسوا تروفو نشسته ام و چند روز آینده هم به همین منوال خواهم نشست. برای دیدن فیلم هایش، ترتیب ِ سال ِ ساخت را رعایت می کنم. با "به پیانیست شلیک کن" شروع کردم و بعد از آن "ژول و ژیم" و "فارنهایت 451" را دیدم. کارگردان، سینما را خوب شناخته و فیلم های دوست داشتنی ای هم می سازد. با این وجود فارنهایت 451 را دوست ندارم. هر چند موضوع فیلم جالب بود و قابلیت پرداخت بهتری داشت، تروفو آن را به معمولی ترین و خشک ترین حالت ممکن ساخته است. داستان فیلم در آینده می گذرد. آینده ای که در آن کتاب خواندن جرم است و همه ی کتاب ها باید سوزانده شوند. نقش اول داستان یکی از مامورین 451 است که وظیفه ی جست و جوی خانه ها برای پیدا کردن کتاب و سپس سوزاندن آنها را دارد، ولی خود به کتاب خواندن علاقه دارد و مخفیانه کتاب می خواند. می بینید؛ مواد خام لازم برای ساخت یک فیلم دوست داشتنی دیگر مهیاست. به اینها اظافه کنید دختر جوانی را که در همسایگی مُنتاگ ( نقش اول ) زندگی می کند و اتفاقا او هم مخفیانه کتاب می خواند. ولی موقع دیدن فیلم حوصله ام سر رفت؛ به خصوص در نیمه ی ابتدایی آن. با همه ی این اوصاف فیلم ارزش تماشا کردن را دارد.
آخرین سکانس فیلم بهترین سکانس اش است. آدم های کتاب خوان در جنگلی جمع شده اند که در آنجا هر کس یک کتاب را از بر کرده است. در آنجا هر فرد با نام کتابی شناخته می شود.
داستان فیلم تخیلی است ولی آنقدر ها هم دور از انتظار نیست. اتفاقا قابل بسط دادن هم هست؛ چه در دنیای تخیلی و چه در دنیای واقعی مان. تصور کنید زمانی فرا رسد که فیلم دیدن در آن جرم باشد و یا در چارچوب ایرانی اش "گناه" به حساب آید!
جالبه؛ اون موقع توی سکانس پایانی به جای اینکه آدم ها نماینده ی یک کتاب می بودند، هر کدوم رو با یک فیلم نام گذاری می کردند و هر نفر باید یک فیلم رو از بر می کرد.
کار خیلی خیلی مشکل تری خواهد شد. اگر شما در آن موقعیت قرار بگیرید چه فیلمی را برای این کار انتخاب می کردید؟